حادثه طبس، نصرت الهى، بارقه اى ملکوتى
25 04 2007
کد خبر : 3339585
تعداد بازدید : 188
بيابان طبس، بهترين راوی معجزه ای است که دل تاريخ را به لرزه در آورد. تفسير آية « و مَکَرُوا و مَکر الله و الله خيرُ الماکرين » را بايد از کوير تفتيدة طبس پرسيد؛ بيابان خشک طبس، تبلور مرصاد الهی شد برای گرگ های در کمين نشسته ای که راوی سياه مرگ بودند.
در شامگاه چهارم ارديبهشت 1359 ه.ش هفت فروند هواپيماى غول پيکر نظامى 130 - C و هشت فروند بال گرد نظامى مجهز امريکايى مرزهاى هواى جنوبى ايران را بدون کوچکترين مقاومتى پشت سر گذاشته و وارد حريم هوايى جمهورى اسلامى ايران مىگردند. يکى از پاسگاههاى مرزى عبور آنها را گزارش مىدهد، امّا به دلايلى نامعلوم به آن گزارش ترتيب اثر داده نمىشود. هواپيماها و بال گردها پس از طى مسافتى بيش از هزار کيلومتر در حريم هوايى ايران بدون برخورد با هيچ گونه مانعى جهت سوختگيرى و احتمالاً براى هماهنگى شروع عمليات در يک فرودگاه متروکه - که در جنگ جهانى دوم در نزديک رباط خان طبس توسط قواى متفقين ساخته شده بود - فرود مىآيند. توطئه گران مجهز به تمامى تجهيزات نظامى و حتى تانک، موتور سيکلتهاى پرقدرت سريع و سنگين (تريل) اتومبيل جيپ و سلاحهاى مختلف بودند. زمان فرود اندکى قبل از نيمه شب چهارم ارديبهشت بود. يک اتوبوس مسافربرى از کوره راه نزديک عبور مىکند. با پنتاگون تماس گرفته شد که چه تصميمى در مورد چهل سرنشين اتوبوس بگيرند، دستور داده شد که تمامى مسافران را بازداشت نموده و درون يک هواپيماى 130 - C قرار داده و به طور موقت آنان را از ايران خارج سازند. يکى از ايرانيان گفت: آنها به ما گفتند که دوباره بر اتوبوس سوار مىشويم، يک امريکايى اتوبوس ما را به نزديک هواپيمايى راند. او به ما گفت: پياده شويم و سوار هواپيما گرديم. حساسترين لحظات مأموريت فرا مىرسيد. يکى از مسافران ايرانى گفت: ما در حال سوار شدن به داخل هواپيما بوديم که ناگهان مشاهده کرديم يکى از هواپيماها آتش گرفت. حقيقت مطلب اين بود که يکى از بال گردها در زمين از هواپيماى 130 C-بنزينگيرى کرده بود، از زمين بلند شد تا بال گرد ديگرى جهت سوختگيرى آماده شود، اما در اين لحظه خلبان، بالگرد RH-S3D را به سرعت به سوى جلو راند. در اين لحظه پروانه آن با بدنه هواپيما برخورد نمود و در همان موقع هر دو آتش گرفتند و هشت امريکايى هلاک گرديدند. هم چنين قبل از آتش سوزى يک کاميون به طرف جاده مىآمد که راننده اش پس از تيراندازى به سوى تانکر متوارى شد. ترافيک غير منتظره در جادهاى کويرى و احتمال فاش شدن مأموريت، مرگ کماندوها و احتياج فورى به رسانيدن زخمىها به بيمارستان يک تصميم بسيار دشوارى را پيش مىکشيد که امريکايىها بايد هر چه زودتر صحرا را ترک کنند. زمانى باقى نمانده بود تا بدنه هواپپيما خنک شود و آنها اجساد را بيرون بکشند. در عوض نجات دهندگان بايد در مرحله اول خود را از اين وضع مىرهانيدند. پس به سوى هواپيماى 130-C رفتند و سوار آن شدند و پا به فرار گذاشتند. يکى از کسانى که در اين مأموريت نقش داشت، با حضور جيمى کارتر در مصاحبه مطبوعاتى پس از عمليات نافرجام نجات، جزئيات چندى از اين مأموريت را فاش نمود، اما وزير دفاع امريکا - هارولد براون - سرّىتر برخورد مىنمود و کمتر اطلاعات مىداد. حضور کارتر در يک مصاحبه مطبوعاتى، آن هم درست چند ساعت پس از فرار امريکايىها از خاک ايران با چشمانى سرخ و ورم کرده حاکى از بىخوابى، خشم، ترس و نااميدى نشان دهنده اين موضوع بود که مىخواست به عوامل خود در درون ايران بفهماند که عمليات عقيم مانده و آنان را از ادامه برنامه بازدارد. نکته ديگر اين که پس از آن از سوى کارتر و هارولد براون اعلام گرديد که اسناد طبقه بندى شده و سرّى در صحنه عمليات باقى مانده، بال گردها مورد حمله واقع شده و همراه با اسناد باقى مانده نابود گرديدند. بالگردها مأموريت داشتند تا کماندوها را به يک اردوگاه دومى بعد از سوختگيرى در محلى که مخفىگاه کوهستانى نام داشت و خارج از تهران بود منتقل سازند تا از ردگيرى رادارها و نيروهاى دفاعى ايران در امان باشند. برخى از افراد نجات توسط کاميونهايى به محوطه سفارت امريکا در ايران (لانه جاسوسى) آورده مىشدند؛ هرچند که اين وسايل نقليه از کجا مىآمدند؟ مسئله اى سرّى بود. درست در زمانى که بال گردها بر فراز لانه جاسوسى پديدار مىشدند، مأموران نجات قصد ناتوان نمودن مأموران محافظ را داشتند، سپس گروگانها و تيم مهاجم را به وعده گاهى که مشخص شده بود با هواپيما منتقل مىنمودند. روز جمعه پنجم ارديبهشت 1359 حدود ساعت 12 نيم روز از تهران به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى يزد خبرى مبنى بر وجود چند هواپيما و بال گرد امريکايى در فرودگاه متروکه حوالى طبس که مسافرين اتوبوسى را به گروگان گرفتهاند، گزارش شد. در ساعت 3 بعد از ظهر همان روز از مرکز سپاه يزد پنج نفر به سرپرستى محمد منتظر قائم (فرمانده سپاه اين ناحيه) عازم محل حادثه شدند، در حوالى محل حادثه آنان با تعدادى از پاسداران کميته برخورد نمودند، عدهاى از افراد ژاندارمرى نيز در منطقه حضور داشتند، اما هيچ يک به محل هواپيما و بال گرد نزديک نشده بودند، زيرا در همان هنگام چند فانتوم در ارتفاع زياد در حال پرواز بر فراز منطقه بودند. افراد ژاندارمرى منطقه به پاسداران اعزامى مىگويند: منطقه ناامن است و بايد با مرکز تماس بگيرند. اگر فانتومها ايرانى هستند مشخص شود و مطلع گردند که منطقه را بمباران نکنند، زيرا نيروهاى ايرانى در آن جا هستند. اگرچه افراد ژاندارمرى محل را ترک نمودند، ولى پاسداران به بال گردها نزديک شدند. در يک سوى جاده دو فروند و در سوى ديگر چهار فروند بال گرد قرار داشت که يکى از آنها در حال سوختن بود. از ميان افراد اعزامى شهيد محمد منتظر قائم و يک نفر ديگر به محل نزديکتر شدند و مراقب مين گذارى احتمالى بودند تا به خودرو جيپ باقى مانده که حامل مقدارى اسلحه و مهمات بود رسيدند، آن را روشن نمودند و به کنار جاده آوردند، سپس به چند موتوسيکلت تريل که روى کيلومتر شمار آن کاملاً استتار شده بود رسيدند، در اين بين متوجه توفان شنى که به آنها نزديک مىشد گرديدند، از اولين بال گرد که گذشتند به وسايلى چون لباس و ماسک برخورد کرده و آنها را به کنار جاده انتقال دادند. سپس شهيد محمد منتظر قائم و يکى از پاسداران با احتياط داخل يکى از بال گردها شدند که داخل آن يک تيربار کاليبر 50 سوار شده و روى سه پايه نوار فشنگ به آن وصل شده و کاملاً آماده شليک بود. در گوشه ديگر حدود 10 کيسه حاوى قطعات کاليبر 50 سوار شده، چند جعبه فشنگ کاليبر 50 تعدادى کيف مخصوص بىسيم صحرايى که پر از مواد منفجره آماده انفجار بود و يک کلاسور محتوى چند ورقه درجه بندى شده يافتند. هر کدام از آنها با مقدارى وسايل و اسلحه نيروى دريايى امريکا از بال گرد خارج شدند. در اين هنگام توفان شن تمام شد و هوا کاملا صاف گرديد. ناگهان سه يا چهار فانتوم از روى بال گردها عبور کردند، چرخى زده و به سوى آنها بازگشتند و با کاليبر 50 به سمت بال گردى که دستگاه رادارى در آن روشن بود شليک کردند. در يک لحظه آن بال گرد منهدم شد و از بين رفت. فانتومها که دور شدند دو پاسدار به سرعت حدود صد متر از آنها فاصله گرفتند و روى زمين دراز کشيدند، اما فانتومها همچنان در حال پرواز بودند و به سوى دو پاسدار و ديگر نيروهاى اعزامى از سپاه يزد که داخل جيب کنار جاده بودند، تيراندازى مىنمودند. سرانجام در اثر انفجار يک راکت، برادر پاسدار محمد منتظر قائم فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامى يزد به شهادت رسيد و دو تن ديگر زخمى گرديدند که به طبس انتقال يافتند. پيکر مطهر شهيد منتظر قائم شب هنگام بر شنهاى کوير آميخته با خون خويش باقى مىماند و صبح گاهان براى بردن اولين شهيد حمله نظامى مستقيم امريکا به ايران، به سوى کوير مىآيند و اين در حالى بود که يک دستش قطع شده و پاره هاى آهن راکت در قلبش فرو نشسته و به ديدار حق شتافته بود. اهداف و مقاصد اين تهاجم ناکام از سوى تمامى خبرگزارىهاى جهان مخابره گرديد که نيروهاى کماندويى امريکايى با تجهيزات کامل نظامى براى نجات گروگانهاى لانه جاسوسى به سوى تهران رهسپار شدند، ولى به دليل اشکال در برنامه در کوير ايران متوقف شده و افراد باقى مانده فرار کردهاند. اما در پس اين حرکت چه قضايايى نهفته بود و آنها مىخواستند چه نقشهاى را عملى سازند؟ ساده انديشى است اگر تصور کنيم که آنان صرفاً براى نجات 52 گروگان آن همه بال گرد و هواپيما و سلاح و مهمات را به ايران انتقال داده بودند. آنان مىخواستند مراکز مهمى چون منزل امام خمينى، مراکز سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، مدرسه فيضيه، مقر رياست جمهورى، نخست وزيرى، ستاد کميته مرکزى، انبارهاى مهمات ارتش را بمباران کنند. هم چنين شخصيتهاى مهم مملکتى را از بين برده ويک حکومت سوسيال دموکرات به سبک امريکايى و به رياست شاهپور بختيار به روى کار آورند. آنچه امام خمينى (قدس سره) پس از شکست حمله نظامى امريکا بيان فرمود، هم جواب اين هدف واقعى امريکا و هم پاسخى براى مطالب ادعايى مبنى بر نجات گروگانهاست: «کارتر گمان مىکند با دست زدن به اين مانورهاى احمقانه، مىتواند ملت ايران را که براى آزادى و استقلال خويش و براى اسلام عزيز از هيچ فداکارى روگردان نيستند، از راه خودش که راه خدا و انسانيت است منصرف کند، کارتر باز احساس کرده با چه ملتى روبه روست و با چه مکتبى بازى مىکند. ملت ما ملت خون و مکتب ما [مکتب] جهاد است. کارتر بايد بداند که اگر اين گروه به مرکز جاسوسى امريکا در تهران حمله کرده بودند اکنون هيچ يک از آنها و از پنجاه نفر جاسوس محبوس در لانه جاسوسى چيزى نبود و همه رهسپار جهنم شده بودند. کارتر بايد بداند که حمله به ايران، حمله به تمام بلاد مسلمين است و مسلمين جهان در اين امر بىتفاوت نيستند.» از آن جا که هدف امريکا نابودى انقلاب را به همراه داشت، نيروهاى انقلاب و به ويژه امّت مؤمن و مسلمان که به پيروى از رهبر خويش معابر و خيابانها را از شعار و فرياد مرگ بر امريکا پر کرده بودند، بغض خود را عليه امريکا افزودند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامى که مدام مورد غضب و بغض امريکا بوده و در همين توطئه يکى از بهترين نيروهاى خود را از دست داده بود عليه امريکا و عمّال داخلى موضع سخت گرفت و هنوز چندى نگذشته بود که با شرکت فعّال در کشف کودتاى استکبارى و دستگيرى عوامل داخلى ثابت کرد که چگونه در مقابل ابرقدرتها ثابت و استوار ايستاده است. دانشجويان مسلمان پيرو خط امام که در آن زمان به درستى نمادى از مبارزات ضد استکبارى امت ايران شناخته مىشدند و قبل از آن بارها مورد تخطئه مخالفين اشغال لانه جاسوسى قرار گرفته بودند بار ديگر در سطح جامعه اسلامى و انقلابى مطرح شدند و همين امر به شدت گرفتن جوّ ضدامپرياليستى موجود در ايران فزونى داد. دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، گروگانها را به محلهاى متعدد در سراسر ايران انتقال داده و شور ضد امريکايى را به تمامى نقاط کشور سرايت دادند. به اين ترتيب سياستهاى امريکا در ايران به سختى شکست خورد. از سوى ديگر اين مانور امريکا موجب منسجمتر شدن صفوف امت انقلابى و مسلمان ايران عليه خود او گرديد و يک بار ديگر خشم فزاينده ملت ايران عليه استکبار افزايش يافت. از جهت ديگر امريکا براى تبليغات رنگارنگ خود هيچ محملى نيافت و اين از بزرگترين خسارت هايى بود که اين حمله نظامى نصيب امريکا کرد. از جانب ديگر امريکا با دست زدن به اين توطئه نافرجام، خود را بيش از گذشته در ايران اسلامى به عنوان استعمارگرى خونخوار و کينه توز مطرح کرد. هم چنين گروهکهاى مخالف جمهورى اسلامى که تا آن زمان خود را ضد امپرياليست مىخواندند و هم مقابله و مبارزه جمهورى اسلامى با امريکا را يک حرکت ظاهرى مىخواندند، بر اثر يورش نافرجام مذکور، تمامى رشته هاى خود را پنبه يافتند و تمامى تحليلها و تفسيرهاى خود را مبنى بر اين که ضد امريکايى بودن ايران يک نمايش است بر باد رفته ديدند. از اين رو به يک ورشکستگى سياسى تمام و بىآبرويى مفرط دچار شدند. ستون پنجم نيز افشا گرديد و اقدامات هم زمان گروهکها و نيز موضعگيرىهاى آنان پس از شکست طبس ماهيت امريکايى آنان را آشکارتر ساخت. شکست عمليات در صحراى طبس براى دولتمردان امريکايى به طور اخص و مردم جهان به طور اعم بسيار شگفت آور و غير منتظره و برخلاف مسايل علمى و تکنيکى جلوه گر شد، زيرا دولت تجاوزگر امريکا: 1 - در خصوص چنين مأموريتى متجاوز از پنج ماه تمام در صحراى آريزونا - جايى که تقريباً داراى شرايط کوير ايران است - تعليمات پيچيده و فشردهاى را به کماندوهاى مخصوص خويش داده بود. 2 - از پيچيدهترين تعليمات و تکنيکهاى نظامى، اعم از تسليحات دفاعى تا صنايع مدرن استفاده گرديده بود، زيرا بال گردهاى RH-S3D سيکورسکى از بهترين نوع بال گردهاى مخصوص عمليات نجات در نظر گرفته شده بودند و قبلاً کارآيى بسيار خوب و درخشانى از خود نشان داده بودند. 3 - براساس گفتههاى مقامات رسمى پنتاگون، بودجه هنگفتى جهت اين عمليات در نظر گرفته بودند. 4 - تمامى گروهها و احتمالاً کسانى که در عمليات نجات موفقيت آميز شرکت داشتند نقش مؤثرى در هماهنگى و سازماندهى اين طرح عهده دار بودند. 5 - به کمک سازمان هواشناسى امريکا وضع جوّى ايران به خصوص منطقه فرود در صحراى طبس کاملاً مورد پيش بينى علمى واقع شده بود. به علت اين که آن شب، مهتابى بود و احتمال وقوع طوفان معمولاً در اين مواقع بعيد به نظر مىرسيد، ورود هر نوع جبهه هواى غير مطلوب شگفت آور است. اين جاست که فرمايش قرآن کريم دقيقاً تحقق عينى پيدا مىکند، آن جا که خداوند مىفرمايد: «لاَ يَزَالُ الَّذِينَ کَفَرُواْ تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَةٌ» سوره رعد، آيه 37؛ آنان که کفر ورزيدند به آنچه با دستهاى خود ساخته اند سرکوبى سختى پيوسته بر آنها خواهد رسيد. پس از اين اعجاز خداوندى آن چه برجاى ماند چيزى جز پيکره سوخته و سرافکندگى و اقرار شرم آلود به شکستى بزرگ از طرف دشمن و ايجاد اتحاد و حاکميت توحيد در بين امت اسلام و اعلام خدا صاحبى اين ملت نبود. دشمن کوشيد تا با ايجاد جوّ روانى حقيقت از دست رفته را باز يابد، ولى مؤثر واقع نشد و به لطف خداوند، مردم، پايدارتر و هوشيارتر شدند. بررسىهايى در خصوص زمينه هاى تجاوز اول - در روز 19 فروردين جيمى کارتر رئيس جمهور اسبق امريکا بر صفحه تلويزيون ظاهر گرديد و اعلام نمود که امريکا با ايران قطع رابطه کرده است. هم چنين اعلام نمود که به ديپلماتهاى ايرانى مقيم امريکا يک مهلت 24 ساعته داده شده است تا خاک امريکا را ترک کنند. در اين خصوص امام خمينى فرمود: اگر تنها يک کارى را کارتر به نفع محرومان کرده باشد، همين قطع رابطه است. لذا قطع شدن رابطه ايران با شيطان بزرگ مورد بحث محافل مختلف قرار گرفت و هر يک به مقتضاى منافع خود تحليل هاى گوناگونى ارائه کردند، اما واکنش رسمى نظام اسلامى ايران در چند جمله مختصر رهبر انقلاب خلاصه گرديد که فرمود: ملت شريف ايران! خبر قطع رابطه بين امريکا و ايران را دريافت کردم. رابطه بين يک ملت به پا خاسته براى رهايى خود از چنگال چپاول گران بين المللى با يک چپاول گر عالمخوار هميشه به ضرر ملت مظلوم و به نفع چپاول گر است. ما اين قطع رابطه را به فال نيک مىگيريم، چون که اين قطع رابطه دليلى بر قطع اميد دولت امريکا از ايران است. ملت رزمنده ايران اگر اين طليعه پيروزى نهايى را که ابرقدرت سفاکى را وادار به قطع رابطه يعنى خاتمه دادن به چپاول گرى کرده، اگر جشن بگيرد حق دارد. صحيفه نور، ج 7، ص 170. در واقع قطع رابطه و قطع اميد در پى موضعگيرىهاى مداوم رهبر انقلاب اسلامى صورت گرفت، و امريکا ناگزير به انجام آن شد، در پيام امام خمينى (ره) به مناسبت سالگرد انقلاب اسلامى در سال 1359 ه.ش آمده است: شيطان بزرگ براى رسيدن به چند سال سند جنايت به هر وسيله ممکن دستاويز به هر نقشه شيطانى متشبث مىشود. او گاهى با اشغال نظامى و پياده کردن چتربازان در لانه جاسوسى و گاهى با محاصره اقتصادى و منزوى کردن، کشور ما را تهديد مىکرد و از آن نتيجه نگرفت و اکنون به يک نقشه سياسى دست زده است. امام با اين انديشه که رابطه با امريکا را مىخواهيم چه کنيم، قطع ارتباط با استکبار را به فال نيک گرفت و امريکاى مستأصل پس از 16 روز صدق گفته امام را با عمل خود ثابت کرد و با تجهيزات نظامى به عنوان نجات گروگانها به ايران هجوم آورد که در کوير ايران دچار خشم و توفان گرديد. 2 - با اشغال لانه جاسوسى از سوى دانشجويان مسلمان پيرو خط امام - که در حقيقت انقلاب دومى به وقوع پيوست - توطئه هاى مزورانه امريکا در نفوذ، رسوخ و مسخ انقلاب اسلامى به شکست منجر شد. دستهاى خيانت بار همساز با شيطان بزرگ نيز در اين ماجرا افشا گرديد. لذا تهديدات نظامى و اقتصادى از ابتدايىترين اقدامات جهت غلبه بر اين پيروزى بزرگ بود. امت مسلمان ايران از تاريخ 13 آبان 1358 که روز تسخير جاسوس خانه امريکا بود در گرماگرم يک جريان حادّ ضد امريکايى قرار گرفته بود. البته مردم، مخصوصاً دانشجويان چنين مبارزه پرشور و خط مبارزاتى پيگير را از رهبر انقلاب که امريکا را به بن بست کشانده بود، فرا گرفته بودند و تسخير آن لانه جاسوسى محصول حملات بىامان امام خمينى عليه امريکا بود. ايشان در يک سخنرانى تلويزيونى فرمودند: «چرا جوانان و طلاّب ما ساکت نشسته اند و عليه امريکا و توطئه هاى او نمىشورند» دو سه روزى از اين بيانات نگذشته بود که لانه جاسوسى در تهران فتح گرديد. شکست کوشش هاى ديپلماتيک و طرحهاى بسيار مزدورانه امريکا براى آزادسازى گروگانها از اهم زمينه هايى بود که موجبات اين تهاجم را فراهم ساخت. 3- گروهکهاى چپ و راست داخلى که هميشه کورکورانه دستورات اربابان خود را عملى مىساختند، اين بار نيز به خاطر حفظ سنگر دانشگاه و مخالفت با تعطيلى دانشگاهها و مبارزه با اصل انقلاب فرهنگى به شيوه انقلاب اسلامى به جنگ و جدال، خونريزى، هياهو و سنگربندى مشغول گشته و آن چنان ماهرانه جوّ را آماده ساختند که گويى اين بخش نيز جزيى از طرح کلّى تجاوز نظامى بوده است. 4- در همين ايام بود که رژيم حاکم به عراق به آتش افروزىهاى مرزى خويش دامن زد و در مناطق غربى نيز احزاب سياسى به بلوا و آشوب عليه نظام اسلامى دست زدند. اين تشنجها از آن جا که از يک منبع فرمان مىگرفت به گونه اى وسيع و گسترده جلوه نمود تا اين که با اعزام نيروهاى سپاه و ارتش به سوى اين نواحى مسئله به شکل درگيرى درآمد و نقل و انتقال قواى نظامى از مرکز به سمت غرب کشور، غير از کنترل ضد انقلاب داخلى نتايج ناگوارى داشت، زيرا تمرکز نيروها در آن زمان در يک منطقه، به فراموش سپردن دشمن خارجى و باز گذاشتن دست او براى تجاوز تلقى مىگرديد. هم چنين به دليل اين گونه مسايل در زمان تهاجم نظامى هيچ کدام از لوازم دفاعى و مخابراتى مهم در حومه مرکزى ايران استقرار نداشته است.
دسته بندی :
خبرها