در آســمان آبــی ذهـــنــم پــریـدی دنـیای مهری را برای من خـریـدی
لطف و محبت را به جان من نشاندی بذر حیات عشق را درمن فــشاندی
بـیـراهـی ظـلـمت بـروی من تو بستی دیوار جهل و تیرگی را تو شکستی
جان و دلم را روشـن از دانش نمودی تنها کسم در این مسیر سخت بودی
بـاران عـشـق تـو دلـم را زنـدگــی داد درس بـزرگ گـوهــر پـایـندگی داد
در بـیـکـسی هـای وجـودم لانه کردی با مـهـربانی ها سرم را شانه کردی
تـو آیــتـی از نـور الـطـاف خــدائـــی این جان من بهر توخواهد شد فدائی
شبـنم طراوت را ز دستان تو آموخت زیبائی گل راچنین دردیده هادوخت
در پـرده ی اسـرار تو مهر خدائیست زخم جهالت های مارا آن دوائیست
ای گــوهــر ارزنــده از ذات الــهـی درآسـمان جان ما خـورشید و ماهی
گـر تـو نـبـاشی ما غریب این دیاریم بی تو خـدا دانـد که جای پا نداریم
هرحرف توآموزه ای برجان نـشانده من را ز چاه تیرگی بیرون کـشانده
یک شـاخـه گل تـقدیم دست مهربانت در قـلب من مـانده همیشه آن نشانت
عـالـم فـدای تــار مــویـت ای مـعـلـم یک بـوسـه تـقـدیمی رویت ای معلم
بی تو وجود ما غریب این دیار است این زندگی با تو همیشه پایدار است