اما بافت دانشگاهی ايران در سالهای پيش از انقلاب اسلامی و همچنين نظام آموزشی و محتوای دروس و کتابها بويژه در علوم انسانی آن دوره، متناسب با اين وظيفه نبود و چه بسا دانشگاه های ما به وسيله خارجيان هدايت می شد و شکل و محتوای آنها تابع اراده بيگانگان و خط مشی آنها در جهت حفظ و تقويت سلطه سياسی اقتصادی امريکا و ساير دول استعمارگر بوده است؛ به همين علت پس از پيروزی انقلاب، دانشجويان و استادان متعهد دانشگاه ها تصميم گرفتند انقلابی فرهنگی به وجود بياورند تا در سايه آن بتوانند ضمانتی برای بقا و تداوم انقلاب اسلامی و همچنين عامل نيرومندی برای صدور و گسترش فرهنگ انقلاب ايجاد کنند. اين کار مستلزم اموری بود که کم و بيش اجرا شده و يا در دست اجراست.
1ـ تصفيه دانشگاهها از عناصر وابسته به استعمارگران و ابرقدرتها و به طور کلی از عناصر ضد انقلاب.
2ـ تجديد نظر در نظام آموزشی و ساختاری دانشگاه ها و متحول ساختن آنها به گونه ای که متناسب با نيازهای کشور و تأمين استقلال سياسی ـ اقتصادی جمهوری اسلامی ايران باشد و کشور را از وابستگی فرهنگی و ديگر وابستگی ها نجات دهد.
3ـ گنجاندن دروس خاصی در برنامه های دانشکده ها که آشنايی لازم دانشجويان را با اهداف انقلاب و معارف و ديدگاههای اسلام تأمين کند.
اينها کارهايی است که لازم است در همه دانشگاهها انجام شود و ستاد انقلاب فرهنگی مسئول اجرای آنهاست.
ضرورت انقلاب فرهنگي:
هدف پیامبران الهی دگرگون ساختن فرهنگ جامعه به سوی يک فرهنگ توحيدی و خداپسندانه است. يعنی پيامبران در حقيقت بنيان گذاران راستين فرهنگ اصيل الهی و انسانی بوده اند. به طور مثال پيامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد (ص) با آغاز رسالت خويش بعثت فرهنگی جديدی ايجاد کرد؛ به طوری که از يک ملت نيمه وحشی و از اعراب متعصب جاهلی جامعه نوينی با تمدن شکوفا و فرهنگی غنی و پربار آفريد. اين چنين تحولی جز با تغيير زير ساخت فرهنگی جامعه امکان پذير نبود؛ و جامعه ايران اسلامی نيز بايد از انقلاب فرهنگی پيامبر گرانقدر خود الهام می گرفت، زيرا تا فرهنگ جامعه ای دگرگون نشود دگرگونی در بقيه جهات ميسر نيست و يگانه رمز تداوم و توفيق رهبر انقلاب آن است که فرهنگ آن انقلاب جايگزين و استوار گردد و گرنه بنای نهادهای ديگر انقلاب بر فرهنگ پوسيده و ارتجاعی و ظالمانه پيشين، متزلزل و بی ثبات خواهد بود و هر آن انتظار فرو ريختن تمامی آنها خواهد رفت. تا انقلابی در روح ها و انديشه ها رخ ندهد، در ابعاد ديگر زندگی انسانی انقلابی رخ نخواهد داد. اگر چه انقلابی با ترقی فکری و روحی مردم آن جامعه البته به طور نسبی آغاز خواهد شد اما آن جرقه ها و حرکتها به تنهايی کافی نيست. پس از پيروز شدن و به ثمر رسيدن انقلاب، جامعه ايران نيز نياز به يک تحول بنيادين داشته و دارد؛ تحولی که انسان ساز و هدايتگر باشد و جامعه را دگرگون کند و خلاصه جهت دهنده و راهبر باشد.
در انقلاب اسلامی ايران نيز انقلاب با درخواست مردم برای تغيير سرنوشتشان آغاز شد که اين مسئله سرآغاز يک انقلاب فرهنگی عظيم بود، اما پس از پيروزی انقلاب کافی نبود که به همان ميزان رشد و آگاهی مردم اکتفا بشود، زيرا تغييرات و تحولات مقطعی و زودگذر نمی توانست استمرار دايمی داشته باشد؛ بلکه بايد از ريشه و بنيان، نظام فرهنگی شاهنشاهی و زورمداری در هم می ريخت و به جای آن فرهنگ اصيل اسلامی جايگزين می شد. حضرت امام خمينی (ره) به سرعت بر اين مسئله انگشت نهادند و ضرورت انقلاب در افکار و انديشه های مردم بويژه نسل جوان را در مراکز علمی و فکری همچون دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی و مدارس تاکيد و تصريح نمودند. گرچه انقلاب فرهنگی در يک جامعه منحصر به طبقه دانش آموز و دانشجو نيست و اصولاً فرهنگ کشور تنها در نظام آموزشی آن خلاصه نمی شود و شامل ويژگيهای از قبيل: آداب و رسوم، دين و اخلاقيات، سنن اجتماعي، دانستنيها و علوم و غيره است، اما ضرورت انقلاب فرهنگی در مدارس و دانشگاهها از مهمترين امور محسوب می شود.
امام خمينی (ره) و انقلاب فرهنگي:
"بايد انقلابی اساسی در تمام دانشگاههای سراسر ايران به وجود آيد تا استادانی که در ارتباط با شرق و غربند تصفيه بشوند و دانشگاه محيط سالمی شود برای تدريس علوم عالی اسلامی. بايد از بد آموزی های رژيم سابق در دانشگاههای سراسر ايران شديداً جلوگيری کرد؛ زيرا تمام بدبختی های جامعه ايران در طول سلطنت اين پدر و پسر از اين بدآموزيها به وجود آمده است. اگر ما در دانشگاهها تربيتی اصولی داشتيم هرگز طبقه روشنفکر دانشگاهی ما که در بحرانی ترين اوضاع ايران در نزاع و چند دستگی با خودشان نبودند. و از آنچه که بر مردم می گذشت چنان آسان عبور نمی کردند به نحوی که گويی در ايران نيستند. تمام عقب ماندگی های ما به لحاظ فقدان شناخت صحيح اکثر روشنفکران دانشگاهی از جامعه اسلامی ايران بود؛ و متأسفانه هم اکنون هم هست. اکثر ضربات مهلکی که به اين اجتماع خورده است از دست اکثر همين روشنفکران دانشگاه رفته است که هميشه خود را بزرگ می ديدند و می بينند و تنها حرفهايی می زدند و می زنند که دوستان روشنفکر خودشان قادر به درک آنها هستند و لا غير. روشنفکران متعمد و مسئول بياييد و تفرقه و تشتت را کنار گذاريد و به مردم فکر کنيد و برای نجات اين قهرمانان شهيد داده خود را از شر "ايسم" و "ايست" شرق و غرب نجات دهيد. روی پای خود بايستيد و از تکيه به اجانب بپرهيزيد."